جدول جو
جدول جو

معنی خوش نمک - جستجوی لغت در جدول جو

خوش نمک
(خوَشْ / خُشْ نَ مَ)
ملیح. نمکین. کنایه از محبوب ومعشوق. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) :
از دیده جرعه دان کنم از رخ نمکستان
تا نوش جام و خوش نمک خوان کیستی.
خاقانی.
، طعامی که نمک آن از قاعده بیرون نباشد. (ناظم الاطباء). آنچه کمی بشوری مائل است و شوری آن زننده و مکروه نیست. متمایل بشوری. (یادداشت مؤلف) :
این بی نمکی فلک همی کرد
وان خوش نمک این جگر همی خورد.
نظامی.
همه ساق زنگی خورم در شراب
کز آن خوش نمکتر نیابم کباب.
نظامی.
نگردید از جهان بی نمک شوری مرا حاصل
مگر شور قیامت خوش نمک سازد کبابم را.
صائب (از آنندراج).
، مردم نمکین. (آنندراج) :
اسیران رومی بپروردمی
همه زنگی خوش نمک خوردمی.
نظامی.
آتش مرغ سحر از باب زن
برجگر خوش نمکان آب زن.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خوش نام
تصویر خوش نام
ویژگی کسی که میان مردم به نیک نامی و درست کاری معروف شده باشد، نیک نام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش منش
تصویر خوش منش
دارای رفتار مناسب، شادمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش نما
تصویر خوش نما
ویژگی هر چیزی که به نظر خوب می آید و ظاهرش خوشایند باشد، خوش منظره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش نقش
تصویر خوش نقش
ویژگی قالی یا پارچه ای که نقش و نگار و رنگ آمیزی زیبا دارد، کنایه از دارای شانس خوب در بازی ورق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش یمن
تصویر خوش یمن
آنچه برای انسان شگون داشته باشد، بامیمنت، میمون و مبارک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش نوا
تصویر خوش نوا
خوش آواز، دارای آواز و صدای خوشایند و دلنشین
خوش خوٰان، خوش لحن، خوش الحان، خوش گو، خوش سرا، عالی آوازه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش ترک
تصویر خوش ترک
کمی خوش تر و نیکوتر، قدری بهتر و خوشایندتر
فرهنگ فارسی عمید
(خوَشْ / خُشْنَ مَ)
ملاحت. بانمکی. مقابل بی نمکی
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ نُ / نِ / نَ)
خوش منظر. منظری. دیداری. انق. حسن المنظر. نیکومنظر. نیکونما. خوبرو. (یادداشت مؤلف). مقابل بدنما.
- خوشنما نبودن، در انظار خوب نبودن. مخالف آداب نیک و اخلاق حسنه بودن. خوشایند نبودن
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوش نظر
تصویر خوش نظر
خوش نگر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش منش
تصویر خوش منش
خوش طبع نیکو طبیعت، سازگار، شاد شادمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش آمد
تصویر خوش آمد
چاپلوسی، تملق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش نغمه
تصویر خوش نغمه
خوش آوا خوش آواز نیک سرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش نفس
تصویر خوش نفس
نیکخواه پاک طینت خیر خواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش نقش
تصویر خوش نقش
خوش نگار، خوش بیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش یمن
تصویر خوش یمن
میمون ومبارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کور نمک
تصویر کور نمک
حق نشناس نمک بحرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوش یمن
تصویر خوش یمن
((خُ. یُ))
خجسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوش آمد
تصویر خوش آمد
((~. مَ))
خوشامد، سخنی مبنی بر تبریک و تهنیت و تعارف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوش آمد
تصویر خوش آمد
خیرمقدم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خوش نیت
تصویر خوش نیت
Wellmeaning
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خوش یمن
تصویر خوش یمن
Auspicious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خوش یمن
تصویر خوش یمن
благоприятный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خوش نیت
تصویر خوش نیت
доброжелательный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خوش یمن
تصویر خوش یمن
verheißungsvoll
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خوش نیت
تصویر خوش نیت
gut gemeint
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خوش یمن
تصویر خوش یمن
сприятливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خوش نیت
تصویر خوش نیت
добре намірений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خوش یمن
تصویر خوش یمن
pomyślny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خوش نیت
تصویر خوش نیت
dobrze zamierzony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خوش یمن
تصویر خوش یمن
吉利的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خوش نیت
تصویر خوش نیت
好意的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خوش یمن
تصویر خوش یمن
auspicioso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خوش نیت
تصویر خوش نیت
bem intencionado
دیکشنری فارسی به پرتغالی